مقالهای به قلم پیتر سینگر فیلسوف معاصر استرالیایی و استاد اخلاقزیستی در دانشگاه پرینستون
مترجم: محسن اخوان
آیا ما در جهانی زندگی میکنیم که توسط یک خدایقادر مطلق، آگاه بر همه چیز و خیر مطلق خلق شده است؟ باورمندان اینگونه میاندیشند. با این وجود ما هر روزه با دلایل قانع کنندهای روبرو میشویم که چرا این ادعا باید مورد تردید قرار گیرد، در جهان ما میزان قابلتوجهی از درد و رنج وجود دارد. اگر خداوند بر همه چیز آگاه است به خوبی از این همه درد و رنج نیز مطلع است. اگر او قادر مطلق است پس میتوانست جهانی خلق کند که درد و رنج کمتری در آن وجود داشته باشد و اگر او خیر مطلق و بیعیب و نقص است یقینا این کار را انجام داده بود.
پاسخِ معتقدین به ادیانتوحیدی به این تردیدها معمولا این است که خداوند قریحه آزادی اراده را به ما ارزانی داشته و بنابراین مسئولیتی در اَعمال شیطانی بشر ندارد. لیکن این جواب نمیتواند درد و رنج کسانی را توضیح دهد که در سیلابها غرق میشوند، در حریق جنگلها که توسط رعد و برق ایجاد شده میسوزند و یا کسانی که در اثر گرسنگی و فقدان آب آشامیدنی در یک قطحی بزرگ جان میدهند.
معتقدان گاهی سعی میکنند این رنجهای انسانی را با این سخن توضیح دهند که تمامی انسانها گناهکارند و از این رو مستحق سرنوشت بد خود میباشند، حتی اگر قسمت آن ها از زندگی در این جهان بسیار وحشتناک باشد. لیکن نوزادان و کودکان نیز درست به مانند افراد بالغ احتمال دارد که درد و رنج بسیاری را متحمل شوند و بمیرند و به نظر غیر محتمل میآید که آنها هرگز مستحق رنج کشیدن و مردن باشند.
بازهم بعضی از این باورمندان میگویند که ما همگی وارث گناه نخستینی هستیم که حوا هنگامی مرتکب شده بود که بر خلاف دستور خداوند میوه درخت دانایی را چید و خورد. اما این پاسخ سه برابر بدتر است، زیرا به طور تلویحی اشاره میکند که دانش چیز بدی است، نافرمانی از اراده خداوند بزرگترین گناه است و کودکان این گناه را از اجداد خود به ارث میبرند و به حق به خاطر آن مجازات میشوند.
در روزگاران گذشته و هنگامی که گناه نخستین نسبت به امروز بسیار جدیتر گرفته میشد درد و رنج حیوانات برای اندیشه ادیان توحیدی به یک معضل ویژه و بزرگ تبدیل شده بود. فیلسوف فرانسوی قرن ۱۷ رنهدکارت این مسئله را با راه چارهای اساسی مبنی بر این که حیوانات اصلا درد نمیشکند مورد انکار قرار داد. او اظهار نظر کرده بود که حیوانات چیزی بیش از سازوکارهای ماهرانه نیستند و ما نباید فریادها و تقلاهای آنها را به عنوان نشانه ای از درد واقعی تلقی کنیم، درست مانند هنگامی که ما زنگ ساعت را به عنوان نشانهای از این که ساعت دارای آگاهی است نمیدانیم. انسانهایی که با سگ و گربه زندگی میکنند تصور نمیرود که این راه چاره دکارت را قانع کننده بدانند
ماه گذشته من در دانشگاه بیولا که یک کالج مسیحی در جنوب کالیفرنیا است با یک شارح محافظه کار به نام Dinesh D'Souza درباره وجود خدا به مباحثه پرداختم. وی در ماه های اخیر خود را درگیر بحثهایی با بیخدایان سرشناس نموده است. اما او نیز در یافتن پاسخ متقاعد کننده برای پرسشهایی که من در بالا آن ها را مطرح کردم دچار زحمت زیاد گردید.
ابتدا او چنین نظر داد که چون انسانها برای همیشه در آسمان به زندگی خود ادامه خواهند داد پس گرفتار درد و رنج گردیدن در این جهان خاکی در مقایسه با شرایطی که ممکن بود ما فقط همین یک زندگی این جهانی را داشته باشیم آنچنان اهمیتی ندارد. اما این پاسخ او نیز توضیح قابل قبولی برای این پرسش که چرا یک خدای قادر مطلق و بیعیب و نقص چنین چیزی را در این جهان نسبت به بندگان خود روا میدارد ارائه نمیکند.
حتی اگر درد و رنج این جهانی از نظرگاه ابدیت نسبتا بیاهمیت باشد، جهان ما بدون آن یا حداقل بدون بیشتر آنها مکان بهتری میبود. (بعضی میگویند ما برای آنکه قدر و ارزش شادمانی را بدانیم پس بد نیست که گاهی هم دچار درد و رنج گردیم. شاید این گونه باشد، اما در آن صورت دیگر نیاز به این همه درد و رنجی که گرفتارش میشویم نمیداشتیم)
سپس D'Souza استدلال نمود که چون خداوند زندگی را به ما ارزانی داشته، ما انسانها در وضعیتی نیستیم که از بیعیب و نقص نبودن احتمالی زندگی خود شکایت کنیم. او مثال کودکی را به کار برد که با یک دست ناقص به دنیا آمده است. به گفته او اگر زندگی خودش یک موهبت است، پس چنانچه در زندگی خود بسیار کمتر از آنچه مایل به داشتنش بودیم به دست آوریم، ظلمی هم با ما نشده است. در پاسخ او من اشاره کردم که ما مادرانی را که به هنگام بارداری با نوشیدن الکل و مصرف مواد مخدر باعث نقص عضو در جنین خود میشوند محکوم میکنیم. اما چون آنها به کودکان خود حیات بخشیدهاند لابد مطابق با دیدگاه D'Souza آنها با مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل کار اشتباهی نکردهاند.
در نهایت D'Souza همچون بسیاری از مسیحیان دیگر که در تنگنا قرار میگیرند به این ادعا عقب نشست که ما نباید انتظار داشته باشیم از دلایل خداوند برای خلق جهانی که میشناسیم سر در بیاوریم. این درست به مانند آن است که یک مورچه بخواهد به تصمیمات ما انسانها پی برد، حال هر چقدر هم که هوش ما در مقایسه با عقل بینهایت خداوندی ناچیز و کوچک باشد. (این همان پاسخی است که در شکلی شاعرانهتر در کتابایوب داده شده است). اما چنانچه ما انسانها در یک چنین شیوهای از توان اندیشیدن و ادراک خود کنارهگیری کنیم، آنگاه میتوانیم به هر چیزی باور داشته باشیم.
علاوه بر آن ادعای آن که هوش انسان در مقایسه با هوش خداوند بسیار ناچیز است دقیقا همان نکته ای را مسلم میگیرد که در واقع موضوع اصلی بحث ما بوده است، یعنی اینکه یک خداوند قادر مطلق، آگاه بر همه چیز و بیعیب و نقص وجود دارد. شواهدی که در برابر چشمان ما قرار دارد اتفاقا این باور را معقول و موجه میسازد که جهان توسط چنین چیزی خلق نشده است. هرچند اگر باز هم بخواهیم بر خلقت الهی جهان اصرار داشته باشیم، مجبوریم بپذیریم که خداوندی که جهان را آفریده قادر مطلق و بیعیب و نقص نیست. چنین موجودی یا باید بدکار و یا آفریدگاری ناشی بوده باشد.
منبع:
https://www.project-syndicate.org/commentary/the-god-of-suffering?barrier=accesspaylog
درباره این سایت